سید مهدی سید مهدی ، تا این لحظه: 13 سال و 3 روز سن داره

شازده کوچولو

هنر دست مامان 2

هههههههههههه  یه خورده خودم رو تحویل بگیرم(این مطلب مخصوص مامانی یعنی خودم هست ) یه چند روز دیگه 3شم می دم بیرون(منتظر سومی باشید )        از خودم تشکر می کنم   ...
29 آذر 1390

عید غدیر ودندان در اوردن

                                             امسال عید غدیر ما دوتا سیدتو خونمون داریم ومن افتخار این رو دارم که مامان یه سید باشم صبح عید که می خواستم بهت سوپ بدم وقتی قاشق رو تو دهنت کردم احساس کردم به چیزی خورد ویه صدایی اومد تودهنت رو نگاه کردم ولی چیزی ندیدم دوباره بعد از ظهر که بهت غذا دادم همون صدا رو شنیدم ودستکشیدم رو لثت ودیدم بله یه دره دندونت نیش زده بیرون کلی ذوق کردم وبوسیدمت بابا هم خونه نبود وقتی اومد ازش مشتلوق گرفتم بهش گفتم اون هم خوشحال شد وبوسیدت امروز پسرم بهم عیدی داد ومن روخیلی ذوق زد...
29 آذر 1390

نیم خیز شدن

  مهدی  تو شش ماه وده روزگی  سینه خیزی می ری جلو گاهی اوقات حالت نیمه نشسته به خودت میگیری خیلی بانمک میشی وقتی این مدلی میشینی گاهی هم با کمک ما می شینی ولی زود می افتی ماهم کاملا مراقبت هستیم      ...
28 آذر 1390

اغاز جلو رفتن

  23مهر ماه شما وقتی پنچ ماه ونیمه بودی جلو رفتن رو استارت زدی البته یکم عقب عقب می ری ولی اگرچیزی جلوت باشه تلاشت رو می کنی که بری جلو وموفق هم می شی البته این انگیزه جلو رفتن بیشتراوقات وقتی سفره رو پهن می کنم خودش رو نشون می ده وامشب شما با تلاش بسیار خودت رسوندی بهسفره وکشیدیش خیلی از غذا خوردن خوشت میاد چنان با هول وولع سفره رو می کشی که انگاری ازاتیوپی اومدی        ...
28 آذر 1390

چهل روزگی

مهدی از وقتی به دنیا اومدی دل درد داشتی وشبها تا ساعت 3 صبح گریه می کردی ومن هم پای تو اشک می ریختم واز خدا می خواستم که این درد های تو تموم بشه همه می گفتند که چهل روزت بشه خوب می شی ومن هم به امید اینکه چهل روزت بشه روزها رو سپری می کردم  اون روز هم رفتیم خونه مامان جونی واونجا شما رو بردیم حمام واب چهل کلید ریختیم رو سرت وقتی امدیم بیرون از حمام خاله سهیلا چون کلاه برات نبرده بودم روسری بست به سرت وشما عین پیرزن نقلی ها شدی وکلی خوشگل شده بودی مامانی                                                 ...
26 آذر 1390

ختنه کردن پسری

                                                                اخی هر وقت یادم می افته کلی دلم می سوزه که پسرم چقدر درد کشید الهی مامان فدات بشه که این همه زجر کشیدی اخه من نمی دونم چرا خدا این رو واسه شما نی نی ها قرار داده اگر قرار زودی این کار رو بکنیم دیگه چرا باید باشه خوب خدا جون از همون اول درستش می کردی دیگه اینقدر پسرای  ما زجر نکشند                                     &nb...
26 آذر 1390

من چهار ماهه شدم

  خوب به سلامتی پسرم چهار ماهه شد خدایا شکرت که پسرم چهار ماه از  چشم گشودنش به این دنیا گذشت وشکرت که دیگه دل درد هاش تموم شد وشکرت به خاطر اینکه تنش سلامته  مامانی امروز رفتی تو چهار ماهگی ومن خیلی خوشحالم که دیگه داری کم کم بزرگ می شی  عید فطر بودکه این عکس رو ازت انداختم وبعدش تصمیم گرفتیم با بابای بریم جاده چالوس یه دوری بزنی       م رفتن ما همانا وماشینمون بین دوتا تونل اول جاده خراب شدن همانا خدا کلی بهمون رحم کرد وخطر از بیخ  گوشمون رد شد می دونم به خاطر تو خدا به ما لطف کرد وفرشته های مراقب تو از ما هم مراقبت کردن تا ساعت 8شب منتطر بودیم که دوست بابای بیاد وما رو بر گ...
26 آذر 1390

بازیگوشی های مهدی

   عروسک تشک بازیت رو همیشه پاش رو می کنی تو دهنت وباهاش می ری گردش گاهی اوقات می ببینم نیم ساعتته که اون تو دهنت هست وشما هم داری میک می زنیش وتو خونه سینه خیز می ری     پسر کوچولو شما تو سبد چی کار می کنی  ای شیطون ببین چه ذوقی هم کرده قربونت برم           قربون این خنده هات برم من         موش موشک من دالی   مهدی ودوست جونش سامیار      ...
26 آذر 1390

اولین نشستن ها

الهی من فدای خنده هات  الهی من فدای نشستنت   الهی من فدای دستهای کوچولوت   الهی من فدای پاهای کوچولوت   الهی من فدای بادی پوشیدنت  کلا الهی من فدات بشم عزیزم        ...
26 آذر 1390